تکه حرفهای روزانه

Publié le par MARIE

از وقتی که از ایران برگشتم اینجا زیاد وقتی برای نوشتن وبلوگ نمیگذارم دلیلش هم اینه که از تنهایی در آمدم یک مهمان عزیز با خودم آوردم که ترجیح میدم به جای نشستن پای کامپیوتر از بودن با او لذت ببرم

این روزها هوا عجیب سرد است الان درجه هوا رو دیدم با اینکه ساعت 10 صبح است سرمای هوا 4 درجه زیر صفر است همه چمنها و درختها یخ زده و من که از سرما عاجز هستم نمیتونم پیاده روی کنم 

با اینکه خودمو به اینجا زندگی کردن عادت دادم ولی نمیدونم چرا با تزئین درخت و مراسم عید و نوول آن اینجا دلم شاد نمیشه خوب مسلمه که با عید خودمون خیلی فرق داره چراغونیهای شهر رو که میبینم مثل بچه ها ذوق می کنم ولی این ذوق و شوق عمیق نیست همش به فکر بهار هستم به فکر روزی که این یخها آب بشند و پرنده ها دوباره تو باغ آواز بخونند من عاشق بهارم به امید آن روز

امسال برای کادوی روز نوئل من باید یک کادو برای خواهرم بخرم که اینجا مهمان ماست و او هم باید یک کادو برای من بخره چون دوست و آشنا ها و فامیلها زیاد هستیم بنا براین قرعه کشی می کنیم که هر کسی برای یک نفر کادو بخره البته میتونیم  به بیشتر از یک نفر هم کادو بدیم ولی این مدلی هر کسی مجبور نیست برای همه کادو بگیره و جالبه که توی این قرعه کشی اسم من برای خواهرم و اسم او برای من در آمد 

Pour être informé des derniers articles, inscrivez vous :
Commenter cet article