جیمز باند
معمولا با اخلاقی که دارم سعی می کنم قبل از خوابیدن شبها فیلمهای مهیج و ترسناک و جنگی و این جور چیزا نبینم وگرنه خواب خوشی نخواهم داشت برای همین ژان و نیکو همه فیلمهایی که تلویزیون قرار پخش کنه رو خوب بررسی می کنند با توجه به روحیه من اون فیلم رو انتخاب می کنندو قبل از خواب نگاه می کنیم دیروز نیکو قرار بود برای کاری بره بیرون و تا چند روزی خانه نیست از آنجایی که خیلی به فکر من هست و خیلی مهربان هست و میدونه که من دوست دارم هر شب لااقل یک فیلم خوب ببینم روی دیسکی که داره چند تا فیلم برام انتخاب و آماده کرد و قبل از رفتن بهم سفارش کرد اگر تلویزیون فیلم خوب نبود اینا رو نگاه کن منم ازش تشکر کردم و یکی رو انتخاب کردم که همانا فیلم جیمز باند بود
نتیجه تمام دیشب توی خواب پرت و پلا میگفتم و کار ژان شده بوداینکه منو اروم بیدار کنه تا اون خواب رو فراموش کنم و سعی می کردم دوباره بخوابم خدا رو شکر من جای خود جیمز باند نبودم وگرنه با این همه هیجان و تمرین برای بازی در فیلم نه خواب داشتم و نه خوراک
میدونم خیلی دیر به دیر مینویسم ولی این به این دلیل نیست که هیچ اتفاق خاصی نمیافته و یا سوژایی برای گفتن ندارم نه من اصلا نمیتوانم خیلی چیزایی که میگذره رو و یا شاید گفتنش اینجا جالب باشه رو بنویسم عجیب توی خودم هستم و از این کار نمیدونم لذت میبرم حتما ولی با وجود همه این حرفها هیچی توی دلم نیست